تزئین بناها در دوره اسلام
در حفاریهای شهر «سامرا» (پایتخت عباسیان بین سالهای 215 تا 262)، بخشی از یک کاشی چهارگوش چندرنگ و لعابدار به دست آمده که طرحی از پرنده ای بر آن است. از جمله کاشیهایی که سفالگران شهر سامرا تولید و به کشور «تونس» صادر می کردند می توان به تعداد 150 کاشی چهارگوش چند رنگ و لعابدار اشاره کرد که هنوز در اطراف بالاترین قسمت محراب در مسجد «جامع قیروان» وجود دارد.
باحتمال، بغداد و بصره و کوفه مراکز تولید محصولات سفالی در دوران عباسی بوده اند. صنعت سفالگری عراق در دهه پایانی قرن سوم هجری رو به افول گذاشت و تقلید از تولیدات وابسته به پایتخت در بخشهای زیادی از قلمرو اسلامی – مانند «راقه» در سوریه شمالی و «نیشابور» در شرق ایران – ادامه یافت. در همین دوران، یکی از مراکز مهم برای ساخت کاشیهای لعابی در زمان خلفای «فاطمی»، در «فسطاط» مصر، تأسیس شد.
شبستان گنبددار مسجد «جامع» قزوین (494) شامل حاشیه ای تزیینی از کاشیهای فیروزه ای رنگ کوچک است و از نخستین موارد شناخته شده استفاده از کاشی در تزیینات داخلی بنا در ایران اسلامی است. در قرن ششم هجری، کاشیهایی یا لعابهای فیروزه ای و لاجوردی با محبوبیتی روزافزون روبرو شد و به صورت گسترده در کنار آجرهای بدون لعاب به کار رفت.
تا اوایل قرن هفتم هجری، ماده مورد استفاده برای ساخت کاشیها گل بود؛ اما در قرن ششم هجری، ماده ای دست ساز – مشهور به خمیر سنگ یا خمیر چینی – معمول شد و در مصر و سوریه و ایران مورد استفاده قرار گرفت.
در دوره حکومت سلجوقیان و در دوره ای پیش از آغاز قرن ششم، تولید کاشی توسعه خیره کننده ای یافت. مرکز اصلی تولید شهر کاشان بود. تعداد بسیار زیادی از گونه های مختلف کاشی – چه از نظر شکل و چه از نظر فن ساخت – در این شهر تولید می شد. اشکالی همچون ستاره های هشت گوش و شش گوش و چلیپا و شش ضلعی، برای شکیل کردن ازاره های درون ساختمانها، با یکدیگر ترکیب می شدند. در این دوران، از سه فن لعاب تک رنگ، رنگ آمیزی مینایی روی لعاب، رنگ آمیزی زرین فام روی لعاب، استفاده می شد.
«ابوالقاسم عبدالله بن محمد بن علی بن ابی طاهر»، مورخ دربار ایلخانیان و یکی از نوادگان مشهور سفالگر اهل کاشان – «ابوطاهرم – توضیحاتی در خصوص برخی از روشهای تولید کاشی نگاشته است. وی واژه «هفت رنگ» را به فن رنگ آمیزی با مینا روی لعاب اطلاق کرد. این فن در دوره بسیار کوتاهی – بین اواسط قرن پنجم تا اوایل قرن ششم – رواجی بسیار داشت.
لعاب زرین فام، که ابوالقاسم آن را «دو آتشه» می خواند، فن رایج و معروف در تزیینات کاشی بود. با توجه به مطالعات پیکره شناسی که روی نخستین کاشیهای معروف به زرین فام انجام گرفته است و نیز از آنجا که در این نوع کاشیها برای طرحهای پیکره ای بیشتر از الگوهای گیاهی استفاده می شد، می توان گفت که این نوع کاشیها به ساختمانهای غیر مذهبی تعلق داشته اند.
ویرانی حاصل از تهاجم اقوام مغول تنها مدت کوتاهی در روند تولید کاشی تأثیر گذاشت و در واقع هیچ نوع کاشی از حدود سالهای 623 تا 634 بر جای نمانده است. پس از این سالها، حکام ایلخانی به ایجاد بناهای یادبود اقدام کردند و به مرمت نمونه های پیشین پرداختند. نتیجه چنین اقداماتی احیای صنعت کاشی سازی بود. در این دوران، فن مینایی از بین رفت و گونه دیگری از تزیین سفال جانشین آن شد که بعدها عنوان «لاجوردینه» را به خود گرفت. در این فن، قطعات قالب ریزی شده با رنگهای سفید و لاجوردی (و در موارد نادری فیروزه ای) لعاب داده می شد؛ و پس از اضافه شدن رنگهای قرمز یا سیاه یا قهوه ای روی لعاب، برای بار دوم در کوره قرار داده می شد.
با رو به زوال نهادن حکومت ایلخانیان، در اواسط قرن هفتم، عصر طلایی تولید کاشی پایان یافت. کاشیهای معرق و موزاییکی و تکرنگ و نه چندان نفیس در رنگهایی متفاوت جانشین قابهای عظیم زرین فام و کتیبه ها شد. این فن که برای نخستین بار در آغاز قرن هفتم هجری در آناتولی اقتباس شد و یک قرن بعد در ایران و آسیای مرکزی پدیدار گشت. این نوع از کاشیها برای ایجاد طرحی پیچیده در کنار یکدیگر چیده و از آنها برای تزیین محرابها استفاده می شد. شیوه کار به این صورت بود که سفالهای لعاب داده شده را بر مبنای طرح اصلی می بریدند و سپس، با در کنار هم قرار دادن آنها، طرح اصلی را می ساختند. در دوره ایلخانیان، برای نخستین بار این فن مورد استفاده قرار گرفت؛ مانند آنچه در مقبره «امامزاده جعفر» اصفهان (704) به چشم می خورد؛ اما کاربرد وسیع آن در دوره میانی قرن نهم هجری رواج پیدا کرد. دسته وسیع و پیشرفته ای از کاشیهای معرق روی تعدادی از بناهای مهم یادبود در این دوران دیده می شود؛ برای نمونه، می توان به مسجد «گوهرشاد» در مشهد، مدرسه «آلغ بیک» در سمرقند، مدرسه «غیاثیه» در «خرگرد»، اشاره کرد.
با توجه به وقتگیر بودن نصب کاشیهای معرق، در اواخر قرن نهم، فن ارزانتر و سریعتری با نام «هفت رنگ» جایگزین آن شد. این فن ترکیب رنگهای مختلف و متعددی را روی کاشی ممکن ساخته بود. همچنین، در چنین شیوه ای، رنگها مجزا بودند و به مرزهای یکدیگر نفوذ نمی کردند. در بسیاری از بناهای تیموریان، رواج مجدد کاشیکاری به شیوه هفت رنگ را شاهدیم. برای نمونه، می توان از مدرسه غیاثیه خردگرد یاد کرد که در سال 821 تکمیل شد.
در عصر صفویه، کاشی «هفت رنگ» در قصرهای اصفهان به نحوی گسترده مورد استفاده قرار گرفت؛ و نصب کاشیهای چهارگوش درون قابهای بزرگ منظره هایی بدیع همراه با عناصر پیکره ای و شخصیتهای مختلف به وجود آورد. صنعت کاشی سازی اسلامی در دوره هایی از «پورسلین» – ظرف چینی وارداتی از دوران «تانگ» و «سونگ» – تأثیر پذیرفته است. حاصل این تأثیرات ساخت کاشیهایی با لعاب سفید و طرحهای آبی است. در اواسط قرن نهم، نقشمایه های چینی به طور کامل در نقشمایه های دوران اسلامی جذب شد و حاصل آن پدیدار شدن سبکی اسلامی – چینی و دورگه و دلپذیر و درخور قبول بود.
هنر کاشیکاری ترکیه نیز تا حد زیادی تحت تأثیر سنتهای ایرانی قرار داشت. در قرن نهم، هنرمندان تبریزی – با انگیزه اشتغال – به فعالیت در ترکیه می پرداختند. در قرن دهم هجری، «ایزنیک» مرکز تولید ظروف سفالی و کاشی در ترکیه محسوب می شد. رنگ قرمز درخشان و دوغابی غنی شده از آهن به صورت ضخیم از ویژگیهای کاشی ایزنیک به شمار می آمد. پس از قرن یازدهم، کیفیت کاشی ایزنیکی رو به افول گذاشت و، از این دوران به بعد، ساخت کاشی در شهر «کوتاهایا» – در مرز فلات آناتولی – ادامه یافت.
نظرات بسته شده است.