شهر و کشور اساطیری لوت
در باب 11سِفر پیدایش تورات فقرات 27 و 28 می خوانیم:" و این است پیدایش تارح (ایزد هوا، تارهون/انلیل) این تارح که ابرام (ائیبی ارَمه به اوستایی یعنی بسیار نجیب و دانا، به عبری یعنی پدر عالی)، ناحور (خشن و صحرانشین) و هارّان(ساحر) را آورد و هارّان، لوط (سّری، مرموز) را آورد". پیداست در اینجا در اساس با تقسیمات اقلیمی خراسان(آریانا، یعنی سرزمین مردم نجیب) و شمال و جنوب آن یعنی توران (سرزمین دامهای وحشی) و بلوچستان کهن یعنی یائوتیا(سرزمین جادوگران) و سرزمین مرموز و بی آب و علف و ویران کویر لوت در غرب آن سر و کار داریم که لابد از طریق یهودیان دیرین شهر جی اصفهان و یا یهودیه میمنه به نویسندگان تورات رسیده است. در این باب مطلب از ابوریحان در مورد پاپیروسهای توراتی شهر جی اصفهان وجود دارد که بسیار جالب است: وی با افسوس فراوان از کشف نوشته های کهن پاپیروسی فراوان شهر جی یاد میکند که کسی قادر به خواندن آنها نگردید و از بین رفت. آشوریان – و همچنین یونانیان(بنا به خبر آپیان)- اعراب و یهود ساکن شرق فلات ایران را که به تجارت کالا بین سمنان و بلخ می زیسته اند آریبی شرق یعنی عربهای شرقی می نامیده اند گرچه همانطوری که ایرانشناسان دریافته اند منظور از کشور آریبی در اینجا در اساس کشور آریائیان آریاورته (خراسان بزرگ) بوده و آن به معنی مردم آریایی یعنی مردمان نجیب بوده است. طبیعی است که اخبار و اطلاعات یهود/اعراب شرقی بین اینها به سرزمین یهودیه اصلی می رسیده است. لذا پیداست این شجره نامه اقلیمی توراتی تحت نامهای لوت و هارّان در اساس اشاره به نواحی خشک و کویری سیستان و بلوچستان است. خود نام کلوتهای کویر لوت را مرکب از کلمات بلوچی کل و لوت دانسته اند که به معنی شهر لوت است. کلوتهای معروف کویر لوت تپه های کوتاه و بلندی به اشکال مختلف هستند که از جنس خاک رس و گچ می باشند و به شهرهایی با ساختمانهای آسمانخراش متروکه میمانند. مرتفع ترین هرمهای ماسه ای کلوخی طبیعی دنیا در کویر لوت هستند. در اساس تاریخی نام کویر کلمات فارسی خور و خوار ( زمین پست) نهفته است زیراکه آشوریان نام ایرانی رشته کوه البرز را پاتیش خوار(یعنی کوههای پیش خوار) ذکر کرده اند. گرچه شکل حالیهً آن با همچنین با کلمات ترکی کُو یِر (زمین پف کرده) و کلمهً عربی قفیر (صحرای بی آب و علف که در فارسی به صورت گور مصطلح می باشد) هم به خوبی قابل توجیه است.
موقعیت کویر لوت:
کلمه لوت به معنی برهنه و فاقد هرچیز است(مستوفی 1348). اولین بار محمد بن ابراهیم‘ مورخ سده یازدهم هجری‘ در کتاب خود از کلمه لوط در جمله " از راه بیابان لوط روی به خراسان نهادند…."استفاده کرده است. مستوفی معقتد است که در منطقه لوت هرکس در بیابان بیچاره و درمانده و سرگردان شود به آن لوتی گویند یعنی همه چیز را از دست داده است. حتی این کلمه در زبان ترکی (آذری) نیز با همین معنی بکار می¬رود بطور مثال "نیه لووت الموسان" به معنی "چرا لخت شده¬ای" است. [ریشهً فارسی این کلمه علی القاعده همان رت یعنی برهنه کردن است]. برخی نیز گفته¬اند که کلمه لوت از نام قوم لوط پیغمبربرادر زاده ابراهیم گرفته شده است اگرچه مشخصاتی که در قران و تورات از جایگاه این قوم ذکر شده با شرایط لوت منطبق است. جالب اینست که نظایر شرایط لوت ایران (وجود کلوتکها و تپه¬های ماسه¬ای) را در جنوب بحرالمیت نیز وادی قوم لوت گویند(3). در اطراف شهر راور نیز قبری موجود است که مردم معتقدند متعلق به لوط پیامبر است. باید گفت که کلمه لوت را اعراب بعداز فتح ایران در هنگام عبور از شهرهای خیالی (کلوت¬ها) بر این منطقه گذاشته¬اند. بهرحال آنچه مسلم است لوت به معنی بی چیز و برهنه و منظور نداشتن پوشش گیاهی و آب، دو عنصر لازم برای حیات انسان و حیوان در گذشنه است. بهمین دلیل بسیاری از بومیان منطقه از رفتن به لوت ترس داشتند و هنوز هم دارند. (بر گرفته از وبلاگ کویر- محیط زیست).
حال به سراغ بررس نام شهر سوخته بسیار دیرین سیستان و بلوچستان در گوشهً شرقی کویر لوت میرویم که تورات ولایتشان را به هارّان (جادوگر) و پسرش لوط (مرموز و سّری) مسمی نموده است. ابتدا در مورد نامهای کهن بلوچستان این توضیح را می دهیم که نامهای کهن آنجا یعنی ماگان و مکران(جایگاه مکها) و یائوتیا(سرزمین یاتوها/جادوگران و کاهنان پیشگو) جملگی به معنی سرزمین ساحران بوده اند و از همین ریشه اند نامهای ماگان(مصر در زبان سومریان) و مکه (محل خاص بت جادوگری و پیشگویی یعنی هبل) و همچنین نام مجارستان که نام سکایی دیگر نئورها (یعنی ساحران، به ترکی هنگریها، یعنی پیشگوها) اخذ شده است. حال این سؤال مطرح میشود که آیا کهن نام شهر سوخته در ایام مسکون بودنش ربطی با نام ولایت آنجا یعنی ماگان داشته است یا نه، چه بودند و کماکان هستند ممالک بسیاری که به نام شهر بزرگ آنها خوانده شده اند. فی المثل در سمت شرق آنجا نام بومی و اساطیری هند یعنی مهابهاراته (گنج بزرگ) از نام شهر معروف آنجا مه گنگو دارو (دارای گنج بزرگ) گرفته شده که ویرانه هایش اکنون در پاکستان موهنجودارو (تپه مرگ) خوانده میشود و شهر پیشرفته اش موجب شگفتی جهانیان است و در غرب هم نام ولایات آشور و بابل با نام دو شهر بزرگ و مرکزی آنها یکی بوده است. در نوشته های هسوآن تسانگ ویرانه های شهر موهنجودارو تحت نام ایرانی سومرو (جایگاه پرسود، یا جایگاه مرگ) به عنوان قلّهً سوخته در رابطه با گوتمه بودا یاد شده است. شهرسوخته کنار کویر لوت نیز گواه از عظمت و مرکزیت بی نظیر آن در منطقه دارد. خود نام شهر سوخته را می توان به صورت سوز کته (یعنی شهر سوزان و گرم) بازسازی نمود و این بیش از آنکه نشانگر گرمی هوای آنجا باشد بیانگر خورشید پرستی مردم بومیان منطقه بوده است. بر این اساس می توان نامهای آریایی سوریا یا هوریا (خورشید تابان) یا ایندهو (درخشان، ریشهً نام هند) و نام سامی اللألئت (درخشان، یعنی همان ریشهً نام بت الههً خورشید اعراب اللات) را برای نام این شهر استخراج نمود. پیداست این نام سامی به سادگی می توانست تبدیل به لوت و لوط گردد. نقش و نگار صلیبهای خورشیدی آثار باستانی مکشوفه از شهر سوخته گواهی بر خورشید پرستی مردم این شهر کهن معدوم می باشد. در اینجا توضیحاتی را از مقالهً شهر سوختهً دکتر عیسی بهنام نقل می نمائیم:
شهر سوخته:
تدریجأ پرده ازرازهای زندگی پنج هزارسال پیش مردم فلات ایران برداشته میشود
دهانه رود هیلمند در سیستان در حدود 5000 سال پیش یکی از آبادترین منطقههای خاورمیانه بوده است
دکتر عیسی بهنام
بتدریج این مطلب روشن میشود که جلگه بینالنهرین نخستین مهد تمدن بشر نبوده است و کاوشهای اخیر پرده از بسیاری از رازهای نهفته در سرزمین فلات ایران برداشته است.
«شهرسوخته» بطوریکه از اسم آن معلوم است،شهری است که روسن نیست در نتیجه چه حادثهای سوخته و بصورت ویرانهای درآمده، سپس قرنها گذشت زمان آنرا بفراموشی سپرده. حوادث طبیعی، خصوصأ بادهای موسمی قشری ازشن شورکویر را برروی آن پوشانده و چنان لایه ضخیمی بوجود آورده که در حدود چهل سال پیش وقتی دانشمند انگلیسی «اورل استین» خواست تحقیقی در مورد قدمت این شهر که بصورت تپه مرتفعی درمیان کویر قرار داشت بعمل آورد، پس از کندوکاو مختصری چنین تصور کرد که بزمین بکر رسیده است و کاوش درآن مکان را رها کرده اظهار تعجب کرد ازاینکه اطراف این تپه نمونه سفالی دیده میشود که بسیار قدیمی بنظر میرسد.
چهارده سال پیش «مؤسسه ایتالیائی روابط فرهنگی با شرق میانه» که ریاست آنرا دانشمند معروف و دوست بسیار نزدیک ایران «پروفسور توچی» برعهده دارد تصمیم گرفت تحقیقاتی ازنظر باستانشناسی دراین مکان بنماید. این مؤسسه قبلأ در افغانستان و پاکستان کاوشهای دقیقی بعمل آورده بود و علاقه داشت تحقیقات خود را تا قسمتهای شرقی فلات ایران ادامه دهد. این کار را به عهده باستانشناس معروف ایتالیایی «دومنیکو فاچنو» واگذار نمودند و «پروفسور توزی» دانشمند دیگر ایتالیایی مأمور کاوش درمحل شد.
باستانشناسان ایتالیایی، پس از خاکبرداری، از روی شهر «پمپی» و «فوروم»های متعدد روم شهرت فوقالعادهای ازنظر دقت در روش کاوش پیدا کردهاند و در «شهر سوخته» نیز ازهمان روشهایی که در «پمپی» که در نتیجه آتشفشانی «وزوو» ناگهان زیرپوستهای از خاکستر پنهان شده بود استفاده نمودند. روی «شهرسوخته» را پوستهای بضخامت 20 سانتیمتر پوشانده بود. این پوشش موجب شده بود که در حدود 4000 سال ویرانههای این شهر قدیمی زیر خاک دستنخورده باقی بماند. ولی مردم محل درعرض این مدت دراز فراموش نکرده بودند که این تپه باقیماندهای از تمدن پیرفتهای است که در نتیجه آتشسوزی ازبین رفته است، وازپدر به پسر آنرا تحت نام «شهرسوخته» میشناختند.
کاوشهای اخیر نشان داد که بلندی ویرانههای این شهر به 7 متر از کف جلگه میرسد. رود هیلمند، همانطوری که در «شهداد» اتفاق افتاده بود، مسیر خود را عوض کرد، و ناچار ساکنان این ناحیه نیز تغییر مسکن دادند،و حیوانات و پرندگان نیز آن ناحیه را ترک کردند و آنرا به دست باد وشنونک بیابان سپردند، و همین امر موجب شد که ما امروز موفق شدهایم به راز زندگی انسانهای پنجهزارسال پیش درزیر این پوشش خاکی دست یابیم، همانطور که تمدن پیشرفته مصر قرنها در زیر خاک دست نخورده پنهان ماند تا امروز باستانشناسان پرده از اسرار آن برداشتند.
پس ازاینکه کاوشها دراین مکان آغاز شد در حدود چند میلیون قطعات شکسته سفال اززیر خاک بیرون آمد. درداخل اطاقها، درخانهها، تعدا بیشماری آثار زندگی از هرنوع بدست آمد. اشیاء مختلفی از جنس پارچه و حصیر و شیشه در زیر پوشش نمک کاملأ سالم باقی مانده بود. برداشتن این پوشش نمک ممکن بود موجب شود که آثار مکشوف در نتیجه تماس با هوای آزاد از بین برود. بنابراین لازم بود تدابیر مخصوصی برای حفظ آنها بعمل آید.
درحدود دومیلیون اشیاء مختلف تحت آزمایشهای مخصوصی قرار گرفت و برای حفظ آنها اقدامات لازم بعمل آمد. میان این اشیاء تعدادی استخوانهای ریز نیز وجود داشت و لازم بود مشخص شود این استخوانها مربوط به کدام حیوان یا پرنده یاجانداری بوده و کارشان دراین اطاقها چه بوده است. دراین موقع اینطور بنظر رسید که انجام این کار از عهده باستانشناسان به تنهایی برنخواهد آمد. بهمین منظور بود که در حدود ده نفر از متخصصان مختلف ایتالیایی به محل کاوش آمدند و با میکروسکوپها و بوسیله تجزیههای «رادیو کاربون» مشغول مطالعه زندگی 5000 سال پیش دراین مکان گردیدند.
درهمین اوان بود که متخصصان ژاپونی نیز علاقمند به کاوشهای «شهرسوخته» شدند و زمینشناسان و متخصصان «فیزیکهستهای» به همکاری با متخصصان ایتالیایی پرداختند و نمونههای بدست آمده رااز طریق روشهای «پالئوماگنتیک» و «اورانیوم238» تحت بررسی قرار دادند.
بررسیهای دانشمندان مزبور نشان داد که بصورت دقیق شهر سوخته در فاصله بین 2900 تا 1900 سال پیش از میلاد مورد سکونت بوده است. هزارسال، نسبت به قدمت بشر، چیز فوقالعادهای نیست، ولی آنچه که بنظر ما فوقالعاده میآید این است که در عرض مدت هزارسال مردم این ناحیه موفق شدهاند شهر بزرگ و آبادی بوجود آورند که مردم آن به انواع صنایع دستی پرداخته و حکومت منظمی تشکیل داده بودند و پیرو مذهب واحدی شده روابط تجارتی و فرهنگی گستردهای با نواحی مجاور خود ترتیب داده بودند.
نکته قابل توجه ازنظر روشن شدن تاریخ سرزمین ایران این است که آثار مکشوف در «شهرسوخته» نشان میدهد که مردم این ناحیه دراوایل استقرارشان، یعنی درحدود 2900 سال پیش ازمیلاد مسیح روابط بسیار نزدیک با مردم ترکمنستان داشتهاند و در اواخر دوران وجودشان، یعنی پیش از 1900 سال پیش ازمیلاد با مردم ساکن در دره پنجاب رابطه بسیار نزدیک پیدا میکنند. آیا میتوان از مطلب بالا اینطور نتیجه گرفت که اینها مردمی بودند که در حدود 2900 سال پیش از میلاد از سوی شمال به طرف دهانه رود هیرمند که در نتیجه شرایط بخصوصی برای شهرنشینی مناسب بود سرازیر شدهاند، و سپس هزارسال بعد، در زمانی که مسیر رود هیرمند تغییر یافت این مردم به طرف دره پنجاب مهاجرت کردند و درآنجا امپراطوری بزرگ «موهنجودارو» و «هاراپا» را تشکیل دادند.
ظروف سفالین «شهرسوخته» با ظروف سفالین مکشوف در دره پنجاب شباهت دارند. نقش خورشید که روی یکی ازاین سفالها نشان داده شده در روی ظروف سفالین شهداد نیز دیده میشود. شباهت این نقوش با نقوش ظروف گلی بینالنهرین کمتر است.
باید بخاطر داشته باشیم که تمدن شهداد نیز درهمین حدود اوایل هزاره سوم پیش ازمیلاد در نتیجه تغییر مسیر رودخانه ازبین رفت و درآن زمان مردم شهداد بامردم پنجاب روابط نزدیک داشتهاند.
برای انجام تحقیقات بیشتر، دانشمندان ایتالیایی با باستانشناسان شوروی که در ترکمنستان مشغول کاوش بودند تماس گرفتند. تحققات دقیق باستانشناسان شوروی رابطه مردم شهرسوخته با مردم ترکمنستان دراوایل هزاره سوم پیش از میلاد را تأیید نمود.
مردم سیستان دراین مدت با مردم ساکن بین دو رود دجله و فرات روابط تجارتی داشته و این روابط ازراه زمینی و دریایی کناب خلیج فارس انجام میگرفت. مردم بینالنهرین ازهمین طریق ازسنگ لاجورد افغانستان استفاده مینمودهاند. ولی تمدن سیستان را نمیتوان وابسته به تمدن جلگه بینالنهرین یامصر دانست زیرا دراین مکان خصوصیاتی وجود داشته است که آنرا کاملأ متمایز مینماید.
وجود تعداد زیاد اشیاء بسیار کوچک که بعضی ازآنها بیش از 2 میلیمتر در 2 میلیمتر عرض و طول ندارند موجب شد ک ازیک متخصص «پالئوبوتانیست» نیز کمک خواسته شود. آزمایشهای میکروسکوپی نشان داد که دراین اجتماع ماهیها و پرندگان و خرچنگها نیز مورد استفاده غذایی بوده است. درمیان حیوانان استخوانهای بز و غزال و گوسفند 99 درصد باقیماندههای حیوانی دراین ناحیه راتشکیل میدادهاند. بین پرندگانی که دراینجا مورد مصرف اهالی بودند مرغهای آبی، قرقاول،مرغابی و غاز وجود داشته است که بیشتر آنها میتوانستند اهلی بوده باشند. ضمنأ وجود هزاران پیکان سنگی نشان میدهد که شکار پرندگان درمیان ساکنان این ناحیه بسیار رواج داشته است.
دانشمند پالئوبوتانیست «لورنزوکنستانین» مطالعه این آثار را برعهده گرفت و برای این کار به سیستان آمد و باستانشناسان پند فیلسوف جهان کهن «اپیکور» یا «ابیقور» را سرلوحه برنامه خود قرار دادند و آن این بود که «ازاشیاءکوچک به حقایق بزرگ یابند».
مجموع سطحی که ازاین نظر باید مورد بررسی قرار گیرد در حدود 100 هکتار وسعت دارد. میلیونها آثار بسیار کوچک از استخوان و چوب وصدف و چوب و نظایر آن تحت بررسی دانشمندان ایتالیایی قرار گرفت.
باستانشناسان دراین مکان آثار دانههای گندم و جو و شاهدانه و تخم خربوزه و حتی انگور نیز پیدا کردند. این امر برای دانشمندان باستانشناس مسلم گردید که پرندگان و حیواناتی که آثارشان در شهر سوخته بدست آمده درحال حاضر دیگر دراین مکان زندگی نمیکنند.
اشیاء دیگری که ساخت دست انسان بوده است و ازجنس فیروزه یا سنگ لاجورد است در شهرسوخته بدست آمده است. کاوش کنندگان فکر میکنند که وصعت این شهر به 70 هکتار میرسیده است. درطرف جنوب و مغرب آن مردگان بخاک سپرده شدهاند. با تخمینی که زده شده احتمال دارد که در حدود 21000 قبر دراین ناحیه وجود داشته باشد. با کمک متخصصان «پالئوپاتولوژیست» و «آنتروپولوژیست» بسیاری از مطالب مربوط به زندگی دراین ناحیه با مطالعه اسکلتها روشن شد. به این وسیله توانستند بفهمند صاحبان این قبرها تقریبأ ازچه گروه نژادی بودهاند. سن مردگان در قبرهایی که شکافته شد نیز تشخیص داده شد و نسبت تعداد مردان به زنان و کودکان معین گردید. پروفسور «توچی» تصمیم دارد از متخصصان دیگری نیز کمک بخواهد که با معاینه استخوان ساق پاها بتوانند گروه خونی این مردگان را مشخص نمایند. مثلأ معلوم شد در زمان معینی یک مرض مسری موجب مرگ تعداد زیادی کودکان و نوجوانان شده وآنها را بخاک سپردهاند. استخوان جنینی را درشکم مادرش که حامله بوده و مرده است تشخیص دادند. این نوع تحقیقات در مورد مردگان ممکن است نتایج بسیار جالبی در برداشته و در علم باستانشناسی تازگی دارد. بنابر تخمینی که زدهاند در قبرستانی که مورد تحقیق قرار گرفته 55 درصد از 60 اسکلتی که بیرون آمده کودکان کمتر از نه سال بودهاند، یک اسکلت از مرد 20 ساله بوده، یک کودک پنجساله بخاک سپرده شده و دریک گور دونفر قرار داده شدهاند.
نقوش بالا باحتمال قوی نشانهای از خورشید، یا مفهوم دیگری است که اکنون برما پوشیده است. نقش خورشید بصورت صلیب در بسیاری از نقاط فلات ایران دیده میشود و احتمالأ مربوط به پرستش خورشید درآن زمانهای کهن میباشد.
تحقیقات باستانشناسان نیز نشان داده است که تعداد زیادی از ساکنان شهرسوخته بکارهایی اشتغال داشتهاند که مربوط به قوت و غذا نبوده است. صنعت کوزهگری، حصیربافی، سنگ تراشی و تهیه جواهرات و زینتآلات از سنگ لاجورد یا فیروزه عدهای از صنعتگران شهرسوخته را به خود مشغول میساخته است.
تحقیقات باستانسناسان درناحیه سیستان راه جدیدی برای بازسازکردن زندگی مردم پیش از تاریخ فلات ایران بازنموده است. برای آنان مهم نیست که اشیاءمختلفی را که ازنظر هنری ارزشی دارد از زیر خاک بیرون آورده در موزهها قرار دهند. آنها میخواهند بوسیله میکروسکوپ، تجزیههای مختلف ازطریق رادیو کاربون، و مطالعه دقیق با روشهای بسیار جدید روی آثار ناچیز مانند ریزههای استخوانهای پرندگان یا باقیمانده حبوبات و چوب و غیره زندگی مردم آن ناحیه را درآن روزهای بسیار کهن معرفی نمایند.
رود هیرمند پیش ازآنکه درمیان شنزارهای سیستان نابود گردد، درجلگههای مجاورش وضعی شبیه به دره نیل بوجود آورده بود، به این معنی که در مواقع معینی در نتیجه بالاآمدن سطح آب زمینهای واقع درکنار آن مشروب میشد و خاک را حاصل خیز میکرد و این امر سبب شده بود که ساکنان این ناحیه بتوانند به کار زراعت بپردازند و در مرحله شهرنشینی موفق به پیشرفتهایی گردند.
این نکته قابل توجه است که شهرسوخته تنها نقطه از ناحیه جنوب ایران نبوده است که درهزاره چهارم ازمیلاد به درجه نسبتأ بلندی ازتمدن رسیده بوده است. اینها شاید علاماتی باشند که برای مردم آنروز مفهوم مشخصی داشتهاند ودرواقع میتوانند بصورت مراحل اولیه «خط» معرفی گردند.
درمجاورت نزدیک یا دوراز شهر سوخته در نقاطی مانند «تپه یحیی» و «تلابلیس» و بم و شهداد کاوشهایی انجام گرفته است که حاکی از وجود تمدن پیشرفتهای در ناحیه وسیع جنوب ایران و سواحل فارس بوده است. اکنون وقت آن رسیده است که خصوصیات این تمدن بوسیله باستانشناسان جوان ما مشخص و معرفی گردد.
نظرات بسته شده است.