بررسی درفش دیرین مکشوفه از شهداد
این قدیمیترین پرچم جهان است که از یک صفحه با میله و لولا و دسته برنزی ساخته شده و در شهداد [خبیص (=خرمابیش یعنی شهر پرنخل، بنا به توصیف حمدالله مستوفی)] شهرک معروف استان کرمان پیدا شده و البته چون در این چند هزار سال زنگ زده (زنگ مس، سبز رنگ است) سبز شده ولی در اصل نوعی درخشش فلزی داشته که آفتاب را باز میتابانده و اصلا واژه درفش به معنی درخشان است.
روی آن، نقشی از یک نخل – که هنوز هم در آنجا زیاد است – دیده میشود و 2 درخت دیگر و 5 آدم کوچک و بزرگ که همه از بزرگان هستند و 2 شیر و یک گاو کوهاندار و چند مار شبیه مارهای جیرفت هم به چشم میخورند."
موضوع جالب عقاب روی میلهً درفش است که همشهری توجهی بدان نکرده است در اساطیر کهن ایرانی به نام سیمرغ (عقاب) علاوه بر این که سمبل ایزد خورشید بوده است، تحت نامهای سومری و هوریانی آنزو و زروان خدای خرد و باد اساطیری بزرگ بومیان دیرین فلات ایران به شمار می آمده است و بدین جهات نیز بوده که تمثالش در بالای درفش کاویانی پارسیان دوره هخامنش نیز نصب بوده است. اگر نام آنزو را با کلمه کاسی یانزی (شاه) تطبیق دهیم در این صورت از آن معنی خدای بزرگ اراده شده است. در یک سینی باستانی مکشوفه زروان و اهورامزدای درون شکم وی را در نقش سیمرغ و انسان بالدار مشاهده می نماییم. بنابراین آنزو با خدای دوجنسیتی زروان مربوط بوده است. نام سومری کهن فلات ایران یعنی دیلمون را هم که در نام دیلمنستان (گیلان کهن) در شمال و بندر دیلم در جنوب دیده میشوند می توان از ریشه دال (زال) یا دالمن یعنی عقاب گرفت که در زبانهای بومیان کهن ایران باستان بر جای مانده است. بنابراین زال زر شاهنامه که در آشیانه سیمرغ پرورش می یابد خود خورشید فرزند آنزو/زروان یعنی ایزد مهر است. در اساطیر سومری مکان زروان قله کوه کارنئول (زاگروس) قید گردیده است که از مراکز زروان پرستی و خورشید پرستی بوده است. از سوی دیگر نام زروان را می توان از نام الهه بابلی سارپانی توم یا زربانیتو مأخوذ دانست که به معنی کسی که دانه را می آفریند می باشد. در طی نخستین هزارهً پیش از میلاد، این الهه به عنوان همسر مردوک مورد پرستش بود و در پرستشگاه عمده او در بابل مشارکت داشت. در این ظرفیت این الهه همچون دیگر الهه ها وظایف بسیار دیگر مانند آفرینش، حفاظت کشور، شفاعت برای مؤمنان و ایجاد نسل و مانند آنها را به عهده داشت. موضوع گاو کوهان دار و درختان این درفش عهد نیز در رابطه با گئوش اورون (ایزد گاوشکل دایائوس وداها، گیه مرتن= کیومرث درخشان) و گئوش تشن (الهه گاو شکل پریتوی وداها) و نیز درخت گئو کرن (هوم سپید) اوستا بسیار قابل است. بنا به توضیح ابوریحان بیرونی در مورد جشن گئوش ایرانیان یکی از این پنج خدا/امشاسپند باید معادل جمشید (جام درخشان)/مهر/امرداد ایزد خورشید بوده باشد که تحت نام مهر قربانی کننده گاو مقدس است. مطابق اوستا و کتب پهلوی یکی از درختان درخت گئوکرن (گاو بنیادین پخش کننده حیات) به عنوان درخت جوانی و جاودانگی است، دیگری درخت محافظ آن و سومی درخت هوم سپید (طوبی= درمانگر) است. در اساطیر زرتشتی ماران با تمساح اهریمنی و ماهی کره یعنی دلفین به عنوان محافظ درخت گئوکرن از حمله تمساح جایگزین گشته اند. در رابطه با گاو کوهان دار این درفش گفتنی است؛ در اوستا نام این درفش ملی ایرانیان عهد باستان بی جهت درفش گاو نامیده نشده است. در فرهنگنامه های فارسی برای کلمه درفش معانی پرچم (دم گاو) و درخشان را آورده اند ولی شناسنامهً کهنی برای آنها ذکر نشده است؛ لذا ترکیب آن از در (دارنده) و فش (یال، کوهان) درست تر به نظر میرسد چه نام درفش گاویانی اوستا و داستان گاوبرمایون شاهنامه که در ارتباط با اسطوره فریدون و درفش کاویانی (گاویانی) عهد فریدون (کورش سوم) است، این مفهوم را کاملاً مستدل می نمایند. خود مجمع تصاویر درفش دیرین شهداد از سوی دیگر به خصوص و به وضوح یادآور ورجمکرد (باغ ساخته ایزد جمشید= خورشید همزاد) نیز هست که در فرگرد دوم وندیداد با جوانی جاودانه و جاودانگی مربوط شده است: در وندیداد و کتب پهلوی باب ورجمکرد هم گفته شده است که جمشید در آنجا تخمهً انواع مخلوقات را نهاده است تا در طوفانی که در دوره هوشیدر (دارنده درخشندگی= ایزد خورشید= مهر/جمشید موعود رستاخیز) اتفاق می افتد نژاد مخلوقات از میان نرود. جای این قلعه بنا به روایت کتاب پهلوی بندهش در میان پارس است. جالب است که مطابق روایات پهلوی کرساسپ (=کشنده دشمن، گرشاسپ جاودانی) یا همان بهرام ورجاوند سمت کابل که به جای همان ایزد مهر(مشیه/میثیه/مسیح) ایزد و منجی موعود هستند در روز رستاخیز از به نجات ایرانیان خواهد شتافت. اثر این اسطوره در روایات انجیلی شتافتن سه مغ شرقی از سمت شرق فلات ایران به بیت اللحم برای زیارت مسیح نوزاد موعود در حال تولد به وضوح بر جای مانده است. طبق روایات پهلوی کرساسپ در دشت پیشانسی (=دشت و صحرای گسترده "پثن ها= پرتو سورها، اسلاف بلوچان") به تیر یک تورانی به نام نوهین (نهانکار) به خواب بوشاسپ (خواب طولانی بد) فرو رفته و در میان درمک (جایگاه دارای گودی= خوار/کویر/جایگاه بسیار گود) افتاده و برف بر او نشسته است؛ بدان کار که چون ضحاک ماردوش (خندان= آشّورخدای ملی آشوریان+ مردوک خدای ملی بابلیها) رها شود، او خیزد و وی را بزند. او را ده هزار فروهر پرهیزگاران نگهبان اند.
در رابطه با این همانی بودن ایزد مهر با جمشید خدایگانی و باغ ورجمکرد وی در ارتباط با هم مهرداد بهار مطالبی در کتاب خود پژوهشی در اساطیر ایران آورده است که ما در اینجا آن را به اختصار می آوریم (ما برای سادگی مطلب توضیحات خود را در پرانتزها بر گفتار وی اضافه می نماییم):
”در ریگ ودا یمه (جمشید) دو پیام برنده دارد هر دو سگ اند(به قیاس از اسطوره امیران گرجیها سگبالدارند) این دو سگ پاسداران راه بهشت اند و مردگان را وا می دارند، تا بی آن که از راه به در روند، به انجمن پدران که در کنار یمه (جمشید) نشسته اند بپیوندند (در کتب پهلوی اینجا همچنین جایگاه ایزد مهر است). این سگها در مراسم تشییع مردگان در دین زرتشتی نیز وظیفه ای به عهده دارند که به این اسطوره مربوط است. در اوستا، ییمه دو صفت اصلی دارد، یکی خشئته به معنی شاهوار و درخشان که امروزه نیز در جزو دوم نامهای خورشید و جمشید می بینیم و دیگر هور درس به معنای خورشید دیدار و ییمه پسر ویونگهونت (زروان) است که نام او نیز با درخشیدن مربوط است؛ و اگر توجه کنیم که حتی در ریگ ودا نیز یمه با خورشید مربوط است و او دهنده خورشید است. جالب توجه در این ارتباط شباهتهای او است، به خصوص در ایران، با ایزد مهر که خود ایزدی است با منشاً خورشیدی:
الف- در ریگ ودا آمده است که میتره (میثره/مهر) گرد آورنده مردم است و کشتکاران را با چشمهایی که بر هم نهاده میشود در می یابد و پنج قبیله مردمان فرمانبرداری او را میکنند.
در اساطیر ایرانی نیز جمشید طبقات چهارگانه مردم را متشکل می کند و گرد هم می آورد و مردم را پاسداری می کند.
ب- بنا به مهر یشت،بند پنج، مهر کاخی بر فراز کوه هرا (البرز) دارد، جاییکه در آن نه شب هست و نه گرما، نه بیماری هست و نه مرگ.
جمشید نیز مطابق فرگرد دوم وندیداد "ور" یا کاخی می سازد و در پادشاهی او نیز تاریکی، سرما، گرما و بیماری و مرگ نیست.
پ- از مهریشت بر می آید که مهر نه تنها وظایفی در زمینه برکت بخشی به عهده دارد، بلکه ایزدی است جنگاور و نیز حامی پیمانها و داور است. بدین گونه مهر وظیفه جنگاوری و مؤبدی، هر دو را به عهده دارد. در ریگ ودا سوریه (خورشید) نیز [نظیر مهر/ائیریامن] پریستار جهان خدایان ایزدی است. متقابلاً در شاهنامه در باره جمشید چنین آمده است:
منم گفت با فره ایزدی همم شهریاری و هم مؤبدی
جمشید در اوستا دارای سه فره یا فره ای با سه جلوه (سه سئوشیانت) است:" یکی از آنها که فرهً خدایی/مؤبدی است به ایزد مهر می رسد، فره شاهی به فریدون (کورش سوم) می پیوندد و فره پهلوانی و جنگاوری را گرشاسپ به دست می آورد (در باب سئوشیانتها تنها این یکی با این گفته مطابقت ندارد و به جایش گائوماته زرتشت/اوخشیت نمه= پروراننده نماز سئوشیانت دوم نشسته است).
ت- در مرکز آئین های دین مهر پرستی قربانی کردن گاو به دست مهرف قرار داشته است. از افسانه مشیه (مهر، خورشید) و مشیانه(مهریانه/ماه) که واریانت دیگر داستان جم (یمه=همزاد مذکر) و جمه (یمی= همزاد مرنث) است و از یسنا 32، بند 8 نیز بر می آید که جمشید به قربانی کردن گاو می پرداخته است. همچنین مهر دارای چراگاههای فراخ بوده است و جمشید دارنده رمه خوب که ارتباط هر دو آنها را با گاو و گله داری را می رساند.
ث- در آغاز بهار خورشید یا مهر وارد برج بره میشود و در واقع تجدید سلطنت و قدرت در طبیعت می کند. در برابر، جشن نوروز جشن پیروزی و فرمانروایی کامل جمشید است که در آغاز بهار قرار دارد.
ج- ارتباط انسان با خورشید (مشیه نخستین مذکر زوج خدایگانی/انسانی) از سویی و ارتباط انسان با جم (نخستین همزاد مذکر انسانی/خدایگانی) معرف ارتباط اینهمانی جم با خورشید است."
بر این اساس دلیل اطلاق نام خدایگان خورشیدی آریائیان یعنی جمشید (مهر) بر روی تختگاه پاسارگاد هخامنشیان را به وضوح در می یابیم. حتی به نظر میرسد که پیدایی نامهای کرمان و کرمانشاه (کرمانشان) را هم که در اصل ترکیبی از کر (سنگ) و مان (خانه)- شان (جا) دارند، خانه های صخره ای خود را با پرستش ایزد خورشید یعنی مهر زاده صخره سنگی مربوط می ساخته اند. مردم این مناطق در عهد مادها، ساگارتیان (دارندگان خانه های سنگی) و ستروخاتیان (خانه سنگیها) نامیده می شده اند، چون استرابون از پرستش آرس (بهرام/مهر) نزد مردم کرمان خبر داده و افزوده است که برایش خر و گور خر قربانی میکنند. همچنین در سمت کرمانشاهان و دیگر مناطق کردنشین سمت غرب ایران آثار باستانی و اخبار تاریخی گواه بارز میر/مهر /خورشید پرستی ایشان می باشد.
در سمت جنوب شرقی شهداد نام شهر کویری معروف و کهن بم نیز قابل توجه است و اگر این نام را با کلمه فارسی بم (کلفت و درشت)، وهم و وم پهلوی بسنجیم که به معنی عریض و وسیع و تخته سنگ هستند؛ بر این اساس این اسم اشاره به حصار حصین معروف آن داشته است و اسم شهر در واقع شهر دارای ارگ بم (=ضخیم) بوده است که علی الاصول در اثر سادگی و کثرت تلفظ به شهر بم تلخیص یافته است.
نظرات بسته شده است.