استان خراسان جنوبی، شهرستان بیرجند، بخش سربیشه، دهستان درح، روستای ماخونیک. این آدرس همانجایی است که میخواهیم در موردش صحبت کنیم.
منطقه ماخونیک متشکل از 12 آبادی است که روستای ماخونیک بزرگترین آنهاست. اهالی بقیه آبادیها از لحاظ مذهب، شیوه زندگی و اوضاع اجتماعی با هم وجه اشتراک زیادی دارند و اصل و نسب خود را از روستای ماخونیک میدانند.
از ماخونیک تا مرز افغانستان در حدود نیم ساعت راه است و اهالی ماخونیک اصلیت افغانی دارند که در حدود سه چهار قرن پیش به این ناحیه آمدهاند و اینجا را برای سکونت انتخاب کردهاند.
ازدواج فامیلی میان کوتاه قدها و نوع تغذیه باعث شده بود که افراد روستای ماخونیک کوتاه قد باشند ولی چند سالی میشود که با تغییر وضعیت تغذیه اهالی و مصرف قرص و قطره آهن، نسل جدید بهتر شدهاند.
برای وارد شدن به خانههای روستای ماخونیک باید کمر را خم کرد. در داخل خانه هم نمیشود راستراست ایستاد. ظاهراً از آنجا که هوای آن ناحیه سرد است مردم خانهها را کوچک و کمارتفاع میسازند تا راحتتر گرم شوند.
مردم ماخونیک تا 50 سال پیش، چای نمینوشیدند، شکار نمیکردند و اصلاً گوشت هم نمیخوردند و هنوز سیگار نمیکشند. مردم ماخونیک این قبیل کارها را گناه میدانستند.
ورود تلویزیون به این روستا به معنای ورود شیطان بود و اهالی تا چند سال پیش به تلویزیون میگفتند شیطان. آنها هرگز اجازه نمیدادند کودکان پای صفحه تلویزیون بنشینند و جادو شوند. شاید حق با آنها بود.
روستای ماخونیک – جام جم
روستای ماخونیک از نظر تقسیمات کشوری جزء دهستان درح، بخش سربیشه و شهرستان بیرجند محسوب می شود. این روستا در جنوب غربی شهرستان بیرجند و در فاصله 143 کیلومتری این شهرستان واقع شده است.
ماخونیک، روستایی است معروف به روستای لیلی پوت های ایران. روستایی که قد مردم آن شهره عام و خاص است.
مردم شناسان می گویند اکنون دیگر قد مردم ماخونیک، کوتاه نمانده، چنان که می گفتند زمانی از 1.40 سانتیمتر فراتر نمی رفت و به مرور، آن ها از قدهای معمول برخوردار می شوند.
با این حال خانه های مسکونی لیلی پوت های ایران همچنان پابرجاست و خانه هایی با ساخت امروزی و گاه شهری و دارای آجرنما، اگرچه قد برافراشته و خانه های تو سری خورده را در سایه خود قرار داده اما نتوانسته اند نگاه ها را از آن برگیرند. ماخونیک همچنان زنده است.
مردم ماخونیک، مسلمان و اهل تسنن است. کارشان، کارگری در معدن گرانیت روستا و قالیبافی است. بز، همدم همیشگی شان و فقر همراه دیروز و امروزشان.
ماخونیک از سه جزء "ما"، "خونی" و "ایک" تشکیل شده که خونی در عربی به معنی چشمه است و ماخونیک شاید به معنی چشمه ماه و یا چشمه ماد باشد. ولی در واقع بسیاری از اهالی معتقد بودند به علت سردی و خنکی بیش از حد هوا، این روستا، ماخونیک نام دارد.
پیرمردی که در ورودی روستا ایستاده بود در پاسخ به ما، وقتی از او خواستیم معنای ماخونیک را بگوید، گفت: ماخونیک یعنی سرما. یعنی فقر. یعنی فلاکت. یعنی نداری. وقتی خواستیم از آن ها که عکس گرفتن از زنها را گناه می دانند، عکس بگیریم، گفتند:عکس به چه درد ما می آید. پول می شود مگر ما را؟
پیرمرد دیگری گفت: هر روز آدم های زیادی می آیند و از ما عکس می گیرند، درباره ما می نویسند و معروف شده ایم، اما کسی به داد بیکاری ما، به داد نداری ما نمی رسد.
پیرمرد دیگری حرفش را پی گرفت و گفت: 120 خانواریم ما. تنها پیرمرد دیدیم و زن هایی با چادرهای روشن و کودکانی پابرهنه. فقر، جوانان را از ماخونیک فراری داده است.
زن ها و کودکان پا برهنه هرکدام مشتی فسیل در دست دارند و اینگونه، محبت می خواهند با فروش فسیل های حلزون ها و صدف ها و شاخ بز و…
ماخونیک روستای مردم باصفایی است که در گرما و خاک و یکرنگی شان، درختی در خانه دارند و کودکان شان را با پابرهنگی آموخت می کنند.
می گفتند اینجا دختر و پسرهای جوان باید سه سال با هم نامزد بمانند تا به عقد هم درآیند.
می گفتند کار نداریم و آسمان نیز ، بارانش را دریغ کرده از سرمان. می گفتند ما هم مسلمان هستیم می گفتند ما هم ایرانی هستیم می گفتند ما هم انسان هستیم