افسانه بلوچ ها
در پی نظریه پردازیهای گوناگون در مورد بلوچ ها دو افسانه بیشتر مشهور بوده است. یکی اینکه ،،بلوچ،، نسبا از اولاد حضرت ،،حمزه،، (ره) است. دیگر اینکه ،،بلوچ،، اصلا عرب بود و پس از شهادت سیدنا امام ،،حسین،، (ره) از حلب به بلوچستان مهاجرت کرده است.
از سلسله مقالاتی که من ترتیب داده بودم ، بحمدالله این واقعیت مثل روز ، روشن گردید که بلوچ هزاران سال قبل از حضرت حمزه (ره) وجود داشته است و با اسکندر مقدونی و دیگر قدرتهای بزرگ پیکار کرده است. آنانکه به این خوش باوری مبتلا بودند که ،،بلوچ،، از نسل حضرت حمزه (ره)، اکنون چنین می گویند که بلوچ از نظر شجاعت و دارا بودن جذبه جهاد ، بطور معنوی از اولاد حضرت حمزه بشمار می رود، ن نسلا.
در مقاله های ما الحمدولله این موضوع هم در پرتو دلایل بدیهی ثابت شده است که بلوچ به عنوان مسافر تازه وارد عرب از ،،حلب،، به ،،بلوچستان،، نیامده ، بلکه او ساکن اصلی بلوچستان بود که پس از فتح ایران ، بعضی قبایل از آنان در زمان ،،فاروق اعظم،، (ره) به موجب معاهده ای به بصره منتقل شدند و سپس در زمان حضرت ،،معاویه،، (ره) بنا به نیازهای جنگی برای حراست از مرزها به شام و انطاکیه انتقال یافتند.
ریشه های این افسانه
با وجود این حقایق بی غبار هنوز هم برخی از عزیزان بر این عقیده پافشاری می کنند که بلوچ ها نسلا عرب هستند و پس از شهادت حضرت امام ،،حسین،، (ره) از ،،حلب،، کوچ کرده و در بلوچستان قدم نهاده اند.
ریشه های این دو افسانه در دو چیز فرو رفته است:
1- در یکی از شعرهای بلوچی از این موضوع سخن به میان آمده که ما بلوچ ها از ،،حلب،، آمده ایم.
2- در نزدیکی ،،حلب،، سرزمینی به نام ،،وادی البلوص،، وجود دارد.
در اینجا قصد دارم راجع به این دو مطلب ، چیزهایی عرض کنم:
مطلب اول- آن دسته از بلوچها که در زمان ،،فاروق اعـــظــم،، (ره) در نتیجه معاهده به بصره منتقل شدند و پس از آن به سبب ضروریات نظامی به ،،شام،، و ،،انطاکیه،، رفتند ، پس از شهادت حضرت سیدنا ،،حسین،، (ره) معترضانه از شام (حلب) خارج شده و به وطن اصلی خود ،،بـــــلـــوچـــــســــتــان،، رهسپار گردیدند. و آن شعر هم مربوط به همین گروه از بلوچ هاست و اصلا بدین معنا نیست که قوم بلوچ قبل از آن در بلوچستان نبود و پس از آمدن مهاجرین از شام، در بلوچستان دیده شده است، زیرا با شواهد تاریخی این حقیقت مسلم شده است که بلوچ ها هزاران سال پیش در بلوچستان زندگی می کرده اند.
ذبیح الله ناصح می نویسد: پیش از قراول قشون اسکندر به فرماندهی ،،لین ناتوس،، با مقاومت دلاوران بلوچ روبرو شدند و شکست سختی خورده و متفرق شد گردیدند.
این ماجرا مربوط به چهارصد سال قبل از میلاد مسیح می باشد و 2200 سال از آن زمان میگزرد، مربوط به زمانی است که ،،اسکندر اعظم،، پس از فتح هندوستان برای برگشت سرزمین ،،مکران،، را راهی برای برگشت برگزید.
با ظهور این دلایل اینان شعری که در آن آمده بود، بلوچ ها از نسل حضرت حمزه (ره) هستند، چنین توجیه کردند که در این شعر منظور اولاد معنوی است . چرا که با منکشف شدن حقیقت امر قادر نبودند این را بر مفهوم حقیقی خویش حمل نمایند. لذا دست به تاویل زدند. به همین ترتیب با ثابت شدن این واقعیت که ،،بلوچ،،ها هزاران سال است کهدر بلوچستان سکونت دارند، نمی توانستند این شعر را که حاکیست: ،،ما از حلب آمده ایم ،، به معنای ظاهری اش بگیرند ، به ناچار مصداق آن را نسل آن عده از بلوچ ها می دانند که در زمان ،،فاروق اعظم،، (ره) به بصره و از آنجا به شام و حلب رفتند و در آخر به بلوچستان آمدند.
اگر امروز چند نفر حاضر به پذیرفتن این حقیقت نباشند ، فردا حتما مجبور خواهند شد آن را قبول کنند چون از این شعر اصلا چنین بر نمی آید که بلوچ در اصل عرب بوده است.
مطلب دوم- از این که در نزدیکی حلب – درمیان ،،رقه،، و ،،حلب،، – سرزمینی بنام ،،وادی بلوص،، وجود دارد، ثابت نمی شود که وطن اصلی ،،بلوچ ها،، همان وادی است. حداکثر چیزی که از این موضوع بدست می آید ، این است که ، زمانی در این وادی بلوچ ها سکنی گزیده بودند و یا ممکن است در حال حاضر نیز بلوچ هایی در آن مکان باشند که اجدادشان هنگام مهاجرت تاریخی بلوچ ها از حلب ، از سایرین باز مانده بودند. اما اصلا نمی توان گفت که آن وادی مرکز و موطن اصلی بلوچ ها است. این وادی در حلب درست به محله ،،بلوچ پوره،، در شهر ،،لنکو،، می ماند. همانطور یکه که استدلال از از نام بلوچ پوره برای اثبات این مدعا که وطن اصلی بلوچ ها ،،لنکو،، می باشد استدلالی پوچ و بی اساس است _ …._ چون علت نام گذاری این محله بدین اسم فقط بهاین خاطر بوده که در آن بلوچ ها زندگی می کنند _…._ از ظاهر نام ،،وادی بلوص،، نیز نمی توان این نتیجه را بدست آورد که ،انجا خاستگاه و مرکز اصلی بلوچ ها بوده است. همانطوریکه گفتیم این وادی به سبب مسکن بودن بلوچ ها به مدت دراز بدین نام موسوم گشته است.
نظیر دیگر این نام گذاری نهری در بصره است به نام ،،نهرالاساوره،، که این نهر معروف را قبیله ،،اساوره،، که در زمان خلیفه دوم از بلوچستان ایران به بصره رفته بودند ، کندندو به نام آنها شهرت یافت .
آقای ،،صاحبداد،، که در بصره به سر می برد ، در باره ی ساکنین ،،وادی بلوص،، در نامه ای چنین می نویسد: ،، بنی بلوص و بنی بلوط جمله عرب هستند و زبان عربی می گویند.،،
از این نوشته برای ما بیشتر واضع می شود که ،،وادی بلوص،، وطن اولیه و اصلی بلوچ ها نیست. چون در آن سرزمین فرهنگ و رسوم بلوچی محفوظ نمانده است. بلکه آنهایی هم که که در آن سرزمین مانده اند ، زبانشان به مرور ایام بر اثر غلبه محیط به عربی تبدیل شده است و آن اندازه در عربعا مدغم شده و فرهنگ و عاداتشان تحت تاثیر آنها قرارگرفته که بیننده ای مثل نامبرده آنها را عرب قلمداد کرده و می گوید: ،،… جمله عرب هستند و عربی می گویند،، و فقط اسما به آنها ،،بنی بلوص،، می گویند.
پیشتر از این هم گفته بودیم هر قوم که از وطن اصلی خود جدا شده و در جایی دیگر ساکن می گردد رفته رفته فرهنگ و تمدن و زبان خود را به باد فراموشی خواهد سپرد و نظیر این اقوام در دنیا بسیار است . محفوظ ماندن دارایهای فرهنگی و عادات و رسوم ملی هر قوم فقط در صورتی امکان پذیر است که در وطن خویش برقرار بماند. می بینیم در بلوچستان که موطن اصلی بلوچ هاست، فرهنگ، تمدن، زبان و همه چیزشان سالم باقی مانده است.
برگرفته شده از کتاب بلوچ و بلوچستان قاضی عبدالصمد سربازی و ترجمه محمد سلیم آزاد.
نظرات بسته شده است.