عبور از کویر ابرکوه

در واپسین ساعت روز پنجشنبه، 23 مهر 88، در حالی که اغلب افراد محلی سعی می‌کردند ما را از ورود به کویر ابرکوه منصرف کنند، در تصمیمی جسارت آمیز و البته کمی … به این سرزمین بکر و آرام وارد شدیم تا جاده‌ای متروکه و قدیمی بین مهردشت (از توابع ابرکوه) تا بوانات (یا سوریان؛ شهری در مرز استان فارس و یزد) را بپیماییم. با تاریک شدن هوا، هیجان این سفر دو چندان شد اما اوج این شگفتی، زمانی بود که در میانه‌ی راه به بنای عظیم و باشکوه کاروانسرای بردشیراز برخورد کردیم… از آخرین باری که مطلبی در اینجا نوشتم، حدود ده ماه می‌گذرد هرچند که در این مدت سفرهای زیادی رفتم اما به چند دلیل چیزی درباره‌ی آنها ننوشتم. اول اینکه بعضی از سفرها تکراری بود، مثل رفتن به آلاشت و سوادکوه، گنبد، گرگان، آبشار کبودوال و… دوم اینکه در چند ماه اخیر به دلیل مسایل مختلف ـ مثل خیلی‌های دیگر ـ دل و دماغ نوشتن نداشتم و سوم اینکه در هشت ماه گذشته یک همراه و همسفر جدید در همه‌ی سفرها با من و همسرم بود که او در وبلاگ خودش، برنامه‌های این چندماه را نوشته و دیگر من نیازی به تکرار آنها نمی‌دیدم. این همسفر کوچولو تازه هشت ماه است که مسافر این دنیا شده، او دختر کوچولوی من است! که در وبلاگش با نام سفرنامه‌های پرنیان می‌توانید سرگذشتش را بخوانید. اما این مدت، همان‌طوری که گفتم از 45 روزگی پرنیان، دور جدید سفرهای استانی من و همسرم شروع شد! ابتدا به جزیره‌ی کیش، در سه ماهگی او، سفری به ارتفاعات مازندران (روستای لزیر بالاتر از آبشار آب‌پری) و در ادامه به شهر زیبای گنبد کاووس و از آنجا در برگشت، به پارک‌های جنگلی مسیر و آبشار زیبای کبودوال، سپس اقامت در گرگان و رفتن به ناهارخوران و النگ‌دره، از آنجا به بهشهر و دو هفته بعد از آن، فیروزکوه و سوادکوه (زرین‌دشت و آلاشت) و دو هفته بعد ـ وقتی که دخترم چهارماه بود ـ دوباره سوادکوه و این‌بار سنبل‌رود و یک‌شب اقامت در کنار دریاچه‌ی سد سنبل‌رود در نزدیکی شیرگاه، سه هفته بعد از این؛ آذربایجان تا کناره‌های ارس، جلفا، کردشت و روستای اوشتبین، و در هفت ماهگی پرنیان، راهی شهرها و آبادی‌های کویر شدیم:

 

از اردستان و زواره تا مروست و هرات! این گزارشی کوتاه از چندین ماه سفر بود که چون زیباترین و جذاب‌ترین آن همین سفر اخیر بود، جزئیات آن را می‌نویسم و اگر فرصتی دست داد درباره‌ی قبلی‌ها هم گزارشی خواهم نوشت. سحرگاه روز چهارشنبه 22 مهرماه 88 از تهران به طرف یزد حرکت کردیم. از آنجایی به‌جز من، همسرم زهره و دختر کوچکمان، دو تا از دوستان قدیمی یعنی حامد و آناهیتا هم (که یکی تاریخ و دیگری باستان‌شناسی می‌خوانند) همسفرمان بودند، تصمیم گرفتیم به عنوان یک تیم تاریخی، مسیر شهرهای کویری را با حوصله طی کنیم. به این ترتیب ابتدا به اردستان رفتیم و بعد از صرف صبحانه در مسجد خسرو که در بافت قدیم شهر قرار دارد به دیدن مسجد جامع اردستان رفتیم. مسجدی بسیار باشکوه مربوط به چند دوره‌ی تاریخی با قدمتی بیش از هزار سال، که متأسفانه برخی مرمت‌های معاصر به آن آسیب زده است.

 

از اردستان به سمت زواره رفتیم. بافت قدیم زواره در حال احیا بود. مسجد جامع وسیع، بازارچه، یخچال و قلعه‌ی قدیمی (که محصور و غیر قابل بازدید بود) از جمله آثار مهم این شهر کویری است. مسجد چهار ایوانی زواره که قدمت آن به دوره سلجوقی باز می‌گردد مهمترین اثر تاریخی شهر است. برخی معتقدند مسجد جامع زواره نخستین مسجد چهار ایوانی است که توسط سلجوقیان ساخته شده است. راستی زواره قنات معروفی هم دارد که متأسفانه ما نتوانستیم جای آن را پیدا کنیم. قنات ارونه و مون که به قنات دو طبقه معروف است در حوالی این شهر واقع شده ولی کسی از اهالی نشانی دقیق آن را بلد نبود! در کنار جاده‌ی اردستان به نائین، آثار تاریخی یک روستای کوچک توجه ما را به خود جلب کرد. وقتی وارد روستا شدیم با مجموعه‌ای از آثار شامل، قلعه، مسجد جامع، آب‌انبار و کاروانسرامواجه شدیم که در نوع خود خیره کننده بود. به گفته‌ی اهالی، مجموعه‌ی سینمایی مسافر ری در این کاروانسرا ضبط شده است. از نیستانک به طرف نائین حرکت کردیم. این شهر قدیمی و مهم که این روزها به دلیل مهاجرت جوان‌ها، به شهری آرام تبدیل شده، بسیار دیدنی است. مسجد جامع نائین که آن را از حیث قدمت دومین مسجد پابرجای ایران می‌دانند، خود یادگار روزهای کهن‌تری است؛ زیرا زیرزمین زیبا و منحصر به فرد مسجد را برخی به روزگار پیش از اسلام و به معابد مهری نسبت داده‌اند. محراب مسجد و منبر آن از دیگر آثار جالب این بنای هزار و چند ساله است. به روایتی بانی مسجد، عمر بن عبدالعزیز بوده است. این مسجد که در بافت تاریخی شهر نائین قرار گرفته، موجب شده که سایر آثار قدیمی این شهر نیز از مهجوری بیرون بیایند. آثاری نظیر قلعه، آب‌انبارها، خانه‌ی پیرنیا و … پس از گشت و گذاری چند ساعته در محله‌های زیبا و قدیمی نائین و بازار آن، چون خانه پیرنیا که حالا موزه شده، تعطیل بود، راهی یزد شدیم. البته تصمیم نداشتیم در یزد بمانیم چون همگی پیش از این به یزد رفته بودیم به این دلیل پس از توقفی کوتاه برای نماز شامگاه و استراحت در اردکان، راهی تفت شدیم. البته بافت تاریخی اطراف مسجد جامع اردکان هم خیلی زیبا بود. به خصوص نورپردازی هنرمندانه‌ای برای ساعات شبانه انجام شده بود. اما مسجد جامع در بازسازهای چند سده‌ی اخیر تقریبا اصالت خود را از دست داده بود. شب هنگام به تفت رسیدیم و در هتل شیرکوه این شهر شب را سپری کردیم. صبح روز پنجشنبه دو سه ساعتی در تفت گشتیم. تعمیر ماشین حامد، فرصتی شد برای چرخیدن در کوچه‌باغهای زیبای تفت که محصول آن هم اغلب انار بود. مسجد و حسینیه شاه ولی، نخل بزرگ تفت، و قدمگاه مرتضی علی از جمله آثار این شهر کوچک و خوش آب و هوای یزد بود. نزدیک ظهر بود که از تفت به طرف ابرکوه راه افتادیم. ابرقو که حالا بیشتر به ابرکوه معروف است قدمتی کهن در تاریخ ایران دارد. اما دور افتادن آن از مسیرهای رایج امروزی، کمی این شهر باشکوه را ناشناخته کرده است. در بدو ورود به ابرکوه، ابتدا به دیدن کاروانسرای شهر ـ که مانند قلعه‌ای قدیمی در ورودی شهر قرار گرفته ـ رفتیم. سپس بازدید گنبد عالی را که در حومه شهر است در برنامه قرار دادیم. این گنبد زیبا که مربوط به آخرین روزهای حکومت آل بویه در این شهر است، با قدمتی نزدیک به هزار سال(بیست سال کمتر!)، بر بلندای کوهی مشرف به ابرکوه قرار گرفته است. برای صرف ناهار و استراحت به سایه‌سار چنار 4500 ساله ابرکوه پناه بردیم.

 

این درخت 25 متری از فراز گنبد عالی، مهم‌ترین اثر ابرکوه بود که به چشم می‌خورد. بعضی‌ها معتقدند که سر ابرکوه کهن‌ترین موجود زنده در جهان است. قطر درخت در بیشترین بخش سبز آن به 18 متر می‌رسد. از کنار سرو ابرکوه، به دیدار منارهای نظامیه رفتیم. مناره های نظامیه که متعلق به سر در مسجد نظامیه بوده؛ متعلق به 700 سال پیش است که حالا به دلیل حرکت زمین کمی کج شده است. مسجد جامع ابرکوه هم از آن آثار دیدنی است که مرمت عجیب و غریبی در آن انجام شده و باید با دقت گشت و آثار اصیل را از ناسره بازیافت. ابعاد وسیع و شبستانهای تابستانی و زمستانی، بقایای یک محراب گچ‌بری شده مربوط به اوایل قرن هشتم و زیرزمین، از بخشهای زیبای این بنای کهن است. خانه‌های تاریخی و بناهای قدیمی زیادی در این شهر کهن همچنان زنده و پابرجا مانده که بازدید از آنها اغلب مقدور نیست! در واپسین ساعت روز پنجشنبه، 23 مهرماه، در حالی که اغلب افراد محلی سعی می‌کردند ما را از ورود به کویر ابرکوه منصرف کنند، در تصمیمی جسارت آمیز و البته کمی … به این سرزمین بکر و آرام وارد شدیم تا جاده‌ای متروکه و قدیمی بین مهردشت (از توابع ابرکوه) تا بوانات (یا سوریان؛ شهری در مرز استان فارس و یزد) را بپیماییم. با تاریک شدن هوا، هیجان این سفر دو چندان شد اما اوج این شگفتی، زمانی بود که در میانه‌ی راه به بنای عظیم و باشکوه کاروانسرای بردشیراز برخورد کردیم. پیش از حرکت هیچ اطلاعی از این کاروانسرا در دست نداشتیم اما افسوس که وقتی هوا کاملا تاریک شده بود به این بنای عظیم رسیدیم. البته تاریکی مطلق را نمی‌توانید در شهرها یا هر جایی که برق وجود دارد و منبعی از نورهای مصنوعی جو را روشن کرده تصور کنید. در کنار این کاروانسرا تقریبا تا شعاع 60 کیلومتری هیچ منبع نور مصنوعی و یا روستایی وجود نداشت. این کاروانسرای زیبا یک بنای چهارگوش است که در اضلاع 40 در 40 متر و به مساحت تقریبی 1600 متر مربع از مصالح سنگی (ظاهرا در عصر صفوی) احداث شده است. جاده‌ی بی‌انتهای کویری، کمی نگرانم کرده بود که بعد از دو ساعت رانندگی به نقطه‌ی نورانی در بالای کوه برخورد کردیم. نیم ساعت به دنبال آن نقطه رفتیم تا به یک معدن سنگ رسیدیم و خوشحال از اینکه به چند نفر آدم برخورد کرده‌ایم راه را از آنها سئوال کرده دوباره به کف کویر بازگشتیم و راه دیگری را تا بوانات پیمودیم.

 

ساعت از ده شب گذشته بود که به آخرین شهر کویری استان یزد، یعنی هرات، رسیدیم. خوشبختانه مهمانسرای آموزش و پرورش، برای مسافران این مسیر موقعیت خوبی را ایجاد کرده و توانستیم شب آرامی را در این مکان نسبتا مجهز سپری کنیم. صبح زود بعد ازاینکه خاک ماشینها را گرفتیم! راهی مروست شدیم. دوباره جاده‌ای مستقیم به داخل کویر که البته این بار جاده آسفالته بود. مروست شهری گمنام، کهن با بافت تاریخی زیبا و دست نخورده است. قلعه‌ای هفتصد ساله در میان شهر، گبرخانه، زورخانه، مسجد، خانه‌ی امام جمعه و بافت تاریخی از جمله آثار دیدنی این شهر کوچک است که میراث فرهنگی با بودجه‌ای اندک در صدد مرمت آن است. از مروست که خارج شدیم، 150 کیلومتر به طرف شمال از میان کویر پیمودیم تا دوباره به یزد رفته و از آنجا راهی تهران شویم. در بین راه در حوالی مهریز، به قلعه‌ی زیبای باغ دهوک رفتیم. لازم به ذکر است که مهریز در حال حاضر دارای بیست قلعه‌ی نسبتا سالم است که با توجه به نزدیکی این منطقه تاریخی به شهر یزد، موقعیت بی‌نظیری برای جلب گردشگر به‌حساب می‌آید. البته مهریز چندین قلعه‌ی تاریخی و زیبا دارد اما این قلعه با بنایی نسبت استوار که بخشی از آن سه طبقه است و برج‌ها سالم و زیبا، واقعا دیدنی است. از مهریز تا میبد بدون توقف پیمودیم تا ناهار را در کاروانسرای میبد صرف کنیم. البته میبد در این سالها رنگ و روی زیبایی یافته و بسیاری از آثار قدیمی آن مجددا احیا شده و با کاربری جدید پذیرای مهمانان است. گشتن در لابه‌لای کارگاه‌ها و فروشگاه‌های سفال میبد آخرین برگ از سفرنامه‌ی کویری ما بود. هرچند که ابتدا و انتهای این سفر سه روز بیشتر نیانجامید اما پیمودن دو هزار کیلومتر در این سه روز و عبور از نقاط آباد روزگارهای دور و نزدیک، تجربه‌ای کم‌نظیر و جذاب بود.

نظرات بسته شده است.